به نام خدا

 

معرفت‌شناسی معاصر بایستی میان هرم مبناگروی سنتی اطمینان‌بخش و سیمان انسجام‌گرایی جدید، ریسکی و ماجراجویانه دست به انتخاب بزند. هدف این مقاله بررسی عمیق طبیعت این مناقشه و بررسی استدلال‌هایی است که علیه یکدیگر مطرح‌ کرده‌اند. 

۱-دو فرض اولیه:

الف) باوری که دانش را می‌سازد بایستی اولا صادق باید و ثانیا موجه ب)موجه بودن این که آیا کسی می‌داند یا نه، نوعی توجیه معرفتی یا تئوریک است و باید از همتایان عملی‌اش متمایز باشد. 

۲-دانش و معیار‌ها:

پارتیکولاریسم و متدیسم باید از یکدیگر تمییز داده شوند. پارتیکولاریسم اولویت را به موارد خاص دانش می‌دهد اما متدیسم معیار‌ها و متد‌های عمومی دانش را ارجح می‌شمارد. متدیسم دکارتی وی را به جزم‌گرایی پرزحمتی کشاند در حالی که متدیسم هیومی منجر به شک‌گرایی ساده‌ای شد. پارتیکولاریست‌ها نسبت به اصول شک‌گرا نیستند. 

۳-دو استعاره:

سیمان و قایق. برای مبناگروان، هر قطعه‌ای از دانش در نوک هرمی قرار میگیرد که بر بنیادهای ثابت و مطمئن استوار شده است؛ بنیاد‌هایی که ثبات و اطمینان‌شان را از بخش‌ها یا طبقات بالاتر نگرفته اند. برای انسجام‌گرایان، تنه‌ی دانش یک قایق شناور است که هر جزء از آن مستقیما یا غیرمستقیم به حفظ وضعیت اجزاء دیگر کمک می‌کند و هیچ جزئی نیست که مستقلا بتواند وضعیت خود را حفظ کند. 

در مبناگروی معرفتی هر دانش جزئی(مشخصا دانش گزاره‌ای) در یک هرم قرار می‌گیرد به طریقی که در شکل زیر قابل مشاهده است:

اصولی درباره‌ی این نودها و قرارگیری‌شان در هرم وجود دارد:

الف) هر مجموعه‌ای از نودها که در ارتباط مستقیم با یک نود دلخواه قرار میگیرند باید مشترکا نقش مبنای معرفتی‌ای را بازی کنند که از آن نود حمایت به عمل می‌آورد.

ب)هر نود باید شامل گزاره‌ای باشد که بیان می‌دارد فرد S در باور خویش در زمان t موجه است.

ث)اگر یک نود به خودی خود بدیهی نیست باید جانشین(انی) داشته باشد که به عنوان مبنایی برای آن نود عمل‌ کنند.

د)هر شاخه از هرم معرفتی باید جایی پایان یابد(تسلسل اتفاق نیفتد)

در نسخه دکارتی مبناگروی، هر نود پایانی باید یک گزاره‌ی باوری تردیدناپذیر(مصون از شک) باشد. هر نود غیر پایانی هم یک دانش استنباطی را نشان می‌دهد که به وسیله‌ی استنتاج یا قیاس از باور‌های پایه‌ای به دست آمده است. چه چیزی از نظر دکارت بدیهی است؟ آنچه که از طریق شهود دانسته می‌شود(که واضح و متمایز است). چیزی که تردیدناپذیر است و بیم خطا درباره‌ی آن نمی‌رود. دانش پایه‌ای از منظر دکارت همواره یک باور خطاناپذیر نسبت به یک حقیقت تردیدناپذیر است. بقیه‌ی انواع دانش بایستی از طریق استنتاج بر این مبنا استوار شوند.

انسجام‌گرایان برای رد مبناگروی دلایلی اقامه کرده‌اند که در ادامه ذکر می‌شود:
الف) اگر یک حالت ذهنی از نوع propositional attitude باشد(که آن را به اختصار PA می‌نامیم)، نمی‌تواند مارا مستقیما به واقعیت برساند. در واقع مثل تجربه‌ی ناب نیست که از مفاهیم و باور‌ها پاک باشد. 

ب)اگر یک حالت ذهنی ما را مستقیما به واقعیت نرساند هیچ تضمینی نیست که در برابر خطاها مصون بماند

ج)اگر یک حالت ذهنی. خطاناپذیر نباشد نمی‌تواند مبنایی برای دانش قرار گیرد.

د)بنابراین اگر یک حالت ذهنی از نوع PA باشد نمی‌تواند مبنایی برای دانش قرار گیرد. 

۱-اگر یک حالت ذهنی از نوع PA نباشد، به قدری مبهم است که اعتبار آن با توجه به جایگزین‌هایش زیر سوال می‌رود. در واقع، اگر یک حالت ذهنی محتوای قضیه‌ای یا مفهومی نداشته باشد چطور می‌تواند از نظر منطقی از هر فرضیه‌ای پشتیبانی به عمل بیاورد؟ 

۲-اگر یک حالت ذهنی محتوای قضیه‌ای نداشته باشد و نتواند که پشتیبانی منطقی از هر فرضیه‌ای به عمل آورد نمی‌تواند مبنایی برای دانش ما باشد.

۳-حالت ذهنی‌ای که PA نیست، نمی‌تواند مبنایی برای دانش قرار گیرد. 

جمع بندی:

هر حالت ذهنی یا PA هست و یا نیست. در هر دو حالت نیز نمی‌تواند مبنایی برای دانش قرار گیرد. 

 

۴-نقد انسجام‌گرایانه بر مبناگروی:

هیچ حالت ذهنی‌ای نمی‌تواند بنیادی برای دانش تجربی فراهم آورد. اگر چنین حالت ذهنی‌ای، گزاره‌ای باشد آنگاه خطاپذیر است و از این رو بنیاد مطمئنی نیست. اما اگر گزاره‌ای نباشد چگونه می‌تواند بنیادی برای باور‌ها باشد؟ چگونه کسی می‌تواند چیزی را از آن استنتاج کند یا چیزی را بر مبنای آن موجه کند در حالی که این حالت ذهنی محتوای گزاره‌ای ندارد و بایستی منطقاً غیرمنتج باشد؟ یک مشابهت با اخلاق می‌تواند استدلالی در رد این دوراهی فراهم آورد. 

۵-استدلال بازگشتی: 

مبناگرا در دفاع از وضعیت خود از رد امکان تسلسل در توجیه سخن به میان می‌آورد که به ضرورت وجود یک بنیاد می‌رسد. برخی از این استدلال‌ها که به چنین نتیجه‌ای رسیده بررسی شده‌اند. 

۶-ارتباط بین توجیه و استراتژی مبناگروان:

یک استراتژی مبناگروی جایگزین معرفی شد که به رد امکان تسلسل در توجیه نیازی ندارد.

۷-دو سطح مبناگروی:

مبناگروی محتوایی متمایز از مبناگروی صوری است. سه درجه‌ی آن بدین شرح اند: الف) ارتباط توجیه معرفتی ب)ارتباط قابل توضیح ج)ارتباط قابل توضیح با یک تئوری ساده. در اینجا خویشاوندی و نسبت شگفت‌آوری میان انسجام‌گرایی و مبناگروی محتوایی رخ می‌نماید. هردوی آن‌ها بالاترین درجه‌ی مبناگروی صوری را هدف قرار داده‌اند. تئوری بسیار ساده‌ای را مورد هدف قرارداده‌اند که بیان می‌دارد توجیه معرفتی مرتبط با و محاط بر عوامل غیرمعرفتی است. 

۸-استدلال‌های توجیه باوری صعودی:

شکاف میان مبناگروی صوری و محتوایی بستر مناسبی را برای حمله‌های اخیر به مبناگروی فراهم آورده است. استدلال‌های توجیه باوری صعودی از این قبیل حملات است.

۹-انسجام‌گرایی و مبناگروی محتوایی:

این طور استدلال می‌شود که مبناگروی محتوایی برتر است به این سبب که انسجام‌گرایی قادر به ارائه‌ی توضیح قانع‌کننده‌ای درباره‌ی وضعیت معرفتی باور‌هایی که نسبت به باور‌های اصلی، جنبی محسوب می‌شوند نیست.

۱۰-دوراهی مبناگروان:

هر مبناگروی‌ای که بر مبتنی بر آزمایش حسی باشد تحت تأثیردوراهی مرگبار است. 

۱۱-اطمینان‌گرایی:

در اطمینان‌گرایی، یک بدیل برای مبناگروی آزمایش حسی به تصویر کشیده شده است.

توضیحات:

*مفهوم supervenience ارتباط همراه با احاطه در نظر گرفته شده است.

* مفهوم reliabilism اطمینان‌گرایی در نظر گرفته شده است.