به نام خدا

نکات مربوط به بخش دوم مطالعه‌ی سمینار در این پست درج خواهد شد. 

این نوشته‌ها گرچه گزارش خوبی از متن به حساب میان اما برای تبدیل شدن به متن پایان‌نامه لازمه که پیوستگی و انسجام بیشتری داشته باشن و حاوی تأملات بیشتر و دقیق‌تری باشن. 

در مرحله‌ی بعد شاید مطالعه‌ی کتاب‌هایی از جیسون بائر هم مفید واقع بشه. هم برای کامل کردن ایده‌ی پایان‌نامه و هم برای به دست دادن سرنخ‌هایی برای پاسخ دادن به نیاز‌های تئوریک بنیاد ملی نخبگان. 

خیر=مطلوب یا نیک و خوب یا هردو

 

 

 

نوع دوستی

اهمیت و تعریف نوع دوستی.

از دو جهت می‌توان ربط و نسبت میان فضائل و نوع دوستی را مورد بررسی قرار داد. نوع دوستی با تعاریف و حدودی که در ادامه می‌آید می‌تواند جزئی از یک کل باشد؛ تئوری فضیلت به مثابه یک کل و نوع دوستی به عنوان یکی از اجزای مفهومی مقوم آن. همچنین می‌توان از زاویه‌ی دیگری آن را در پژوهش‌های فلسفی از جنس آنچه هم‌اکنون به آن مشغولیم برای نشان دادن برتری یکی از تئوری‌های فضیلت به کار گرفت و آدامز دقیقا قصد دارد تا با دخیل کردن مواردی که مربوط به نوع دوستی می‌شوند، برتری و رجحان تئوری خود نسبت به تئوری‌های دیگر را نشان دهد و همچنین عرصه را برای اندیشیدن پیرامون ماهیت اجتماعی فضائل آماده سازد. آدامز نوع‌دوستی را چنین تعریف می‌کند: «خیرخواهی(benevolence) ناظر به دیگران». چنین خیرخواهی‌ای را با انگیزه‌ی مربوط به آن می‌توان شناسایی کرد؛ یعنی اگر هدف یا غایت انگیزه‌ی فرد، خیر یا سعادت و خوشبختی(well-being) فرد دیگری، گروهی از افراد یا همه‌ی افراد غیرخودش باشد آن فرد را می‌توان نوع‌دوست دانست. در این حالت، فرد کارهایی را «برای» دیگران انجام می‌دهد. البته باید توجه داشت که این کارها قرار نیست مستقیما سعادت یا خوشبختی آن‌ها را تأمین کند. 

 

دوگانه خودمحوری و نوع‌دوستی.

دوگانه‌ی خودمحوری(egoism) و نوع دوستی(altruism) یا به عبارت دیگر، انگیزه‌ی برای خیر خود و سایرین را می‌توان وجه افتراق اخلاق مدرن و اخلاق یونان باستان دانست. فلاسفه‌ی یونان باستان بر نقش فضیلت در سعادت فرد فضیلت‌مند تأکید می‌کنند و چنین به نظر می‌رسد که نوع‌دوستی و توجه به دیگران دغدغه‌ی اصلی آن‌ها نیست در حالی که در اخلاق مدرن علی الخصوص پس از هابز، مفهوم‌ نوع‌دوستی تقریبا از نیکی اخلاقی(moral goodness) جدایی ناپذیر بوده است. به جاست که این سوال پرسیده شود که آیا تئوری فضیلت آدامز هم نوع‌دوستی را به حاشیه می‌راند؟ او خود برای فرار از اتهامات مشابه پیشنهادی دارد. اگر بتوان نوع‌دوستی را به عنوان یک فضیلت در نظریه‌اش بگنجاند احتمالا باب انتقادات نیز بسته می‌شود. با توجه به آنچه که پیشتر در گزارش شماره‌ی ۱ ارائه کردم آدامز فضائل اخلاقی را در دو دسته می‌گنجاند: ۱-فضائل ساختاری، که مطلوبیت فی‌نفسه ندارند و هیچ خیری را دنبال نمی‌کنند و ۲-فضائل مبتنی بر انگیزه، که خیری را هدف قرار می‌دهند و مطلوبیت فی‌نفسه دارند. نیز بنابر تعریفی که در بند قبلی ارائه شد، نوع‌دوستی، خیرخواهی ناظر به دیگران است و لاجرم بنابر تعریف در دسته‌ی فضائل مبتنی بر انگیزه(motivational virtue) می‌گنجد. با همه‌ی این تفاسیر اما همچنان برای قراردادن نوع‌دوستی در دایره‌ی فضائل حلقه‌ی مفقوده‌ای داریم که همان «والا بودن» یا «متعالی بودن» نوع‌دوستی است چرا که فضیلت، فقط له خیرات بودن نیست بنابراین این موضوع همچنان نیاز به بحث و بررسی بیشتر دارد. وقتی می‌گوییم امری متعالی است پذیرفته‌ایم که نوعی نیکی درونی یا غیرابزاری دارد که آن را شایسته‌ی «افتخار»، «ستایش»، «عشق» و حتی در موارد شدیدی «پرستش» می‌کند. اما در بادی امر چنین به نظر می‌رسد که نوع‌دوستی ارزش ابزاری دارد چرا که غایت آن سعادت -یا در مرتبه‌ی پایین‌تر، بهبود اوضاع-دیگران است. در این وضعیت باید به سوال‌هایی پاسخ دهیم: ۱-آیا همه‌ی انواع نوع‌دوستی فضیلت‌اند؟ و ۲-چطور می‌توان فهمید که کدام یک از انواع نوع‌دوستی ابزاری یا غیرابزاری است؟

 

 

فضیلت و منفعت.

در این که نوع‌دوستی منافعی دارد شکی نیست. هیچ کس ترجیح نمی‌دهد در جامعه‌ای چنان قسی‌القلب زندگی کند که مردمش فقط با انگیزه‌های شخصی به هم نفع یا ضرری می‌رسانند. با پذیرفتن این واقعیت که فضائل به طور کلی سودمندند ما موضعی پیامدگرایانه اتخاذ کرده ایم که آن را trait consequentialist یا پیامد‌گرای ناظر به صفات می‌نامند البته شاید حتی لفظ «فایده‌گرای ناظر به صفات» در این زمینه مفهوم را بهتر منتقل کند. در گزارش قبل، اشاره‌ی به انتقاد نیچه به چنین برداشتی از فضیلت داشتیم. نیچه بیان می‌دارد که مردم عموما نیک بودن انسان‌ها را با توسل به کیفیاتی که توسط بیشتر مردم «سودمند» شناخته می‌شوند ارزیابی می‌کنند؛ او چنین برداشتی از نیک بودن را «اخلاقی بودن سودمندی» یا برای تحقیر «اخلاقیات بردگی» می‌نامد. او چنین برداشت‌هایی از اخلاقی بودن را بسیار پست‌تر از زندگی و عمل شریف(noble) که همانا نیک بودن حقیقی انسان است می‌داند. او البته دو دسته‌ از نوع‌دوستی را به رسمیت می‌شناسد و برای به رسمیت شناختن این دو نوع هم معیاری دارد: ضدخودمحوری(unegoism) نباید یک ارزش اخلاقی به حساب آید و در مقابل، نوع‌دوستی سیستماتیک و استوار را می‌پسندد. برداشت من چنین است که ضدخودمحوری، یعنی نفی خود و خیر‌های خود و این یعنی به کلی نادیده گرفتن خود و چنین نوع‌دوستی‌ای فقط برای اغراض پلید به کار می‌آید. او استدلال می‌کند که چنین نوع‌دوستی‌ای برای اغوای برخورداران به فدا کردن خودشان به منظور فایده رساندن به اکثریت کم‌برخوردار است. به نظر من، تأکید و تبلیغ نوع‌دوستی اساسا به منظور این صورت می‌گیرد که افراد از برخی مطلوبات خود چشم بپوشند اما در عمل چه کسی می‌تواند خود و مطلوبات خود را کاملا نادیده بگیرد؟ اگر انسان توانست ادراکش از فضا و زمان را تغییر دهد محتمل است که بتواند خود‌محوری خود را مطلقا به گوشه‌ای افکند اما به نظر می‌رسد که چنین پدیده‌ای از هیچ انسانی سر نمی‌زند و آنچنان با طبیعت بشری عجین است که تنها با متصف بودن به صفت سفاهت می‌توان به صورت مستمر و پایدار از خودمحوری گذر کند و تنها سفیه است که با ضدخودمحوری دائمی، حیات مادی و معنوی خود را به چنین ورطه‌ی مهلکی می‌اندازد. بنابراین اغوای برخورداران ممکن نیست مگر آن‌که شرایط پیش گفته حاکم باشد و در غیر این صورت هرگونه دعوت به نوع‌دوستی تشویق است و نه اغوا. در نهایت باید در نظر داشت که می‌توان به دیگران خیر و فایده رساند و برای دیگران، لنفسه مفید بود. یعنی فرد مفید باشد برای این که مفید باشد. چنین فردی می‌خواهد کار مفیدی انجام دهد فقط برای این که به نحوی در رقم زدن آن خیر شریک باشد. بدیهی است که در چنین شرایطی اگر فرد یا افرادی بخواهند از سودمندی نوع‌دوست بودن عامل فضیلت‌مند سوء استفاده کنند، نوع‌دوست بودن فرد فضیلت‌مند در چنین شرایطی دیگر له خیرات بودن نیست بلکه علیه خیرات بودن است و تأمین کردن مطلوبات کسانی است که با انگیزه‌های خودمحورانه و ضدنوع‌دوستانه علیه خیرات اند و چنین نوع‌دوستی‌ای را نمی‌توان در دسته‌ی فضائل گنجاند. 

 

سر بریدن خیر‌های شخصی

در ادامه آدامز تلاش می‌کند تا حدود و صغور نوع‌دوستی پسندیده را دقیق‌تر مشخص کند. اگر ما فعالیت نوع‌دوستانه‌ای را انجام می‌دهیم آیا حاضریم آن انگیزه‌ها و اعمال نوع‌دوستانه را در وجود کسانی که به آن‌ها عشق می‌ورزیم بخواهیم؟ درست است که بهتر است افراد نوع‌دوست باشند چرا که مردم با آن‌ها همراهی و همکاری می‌کنند اما انگیزه‌های نوع دوستانه گاهی به قیمت فدا شدن خیرهای شخصی تمام می‌شود و این در نهایت وضع‌شان را بدتر می‌کند. ادامه دادن این مسیر استدلالی چنان گره‌گشا نیست؛ چرا که در نهایت نمی‌توان از ایشان پرسید که چنین تربیتی به خاطر خودشان بوده یا فرزندانشان و یا جامعه‌ای که از انگیزه‌ها و اعمال فرزند‌شان نفع می‌برد؟

برای گریز از این مسیر استدلال باید به نکاتی توجه داشت: اخلاق فضیلت‌گرا از جهاتی مبارزه با پیامد‌گرایی است و پیامدگرایی اساسا و اصولا به ارزیابی اوضاع امور و میزان مطابقت آن‌ها با مطلوبات ما می‌پردازد اما فرض‌هایی در این محاسبات هست که غیرمصرح اند و عموما نادیده گرفته می‌شوند: ۱-محاسبه‌ی سود و زیان در بازه‌ی زمانی خاص. در دنیای مادی این بازه زمانی محدود است به عمر هر فرد و اگر بخواهیم بازه‌های زمانی کوتاه‌تری را برگزینیم برای انتخاب بازه‌ی مورد نظر معیاری نداریم. از طرفی اگر به زندگی پس از مرگ معتقد باشیم این بازه‌ی زمانی تا بی‌نهایت امتداد می‌یابد. می‌توان ادعا کرد که محاسبه‌ی سود و زیان در چنین مدت طولانی‌ای از توان محاسباتی ما خارج است. ۲-وزن‌دهی به مطلوبات. کدام اوضاع امور بیشتر مطلوب‌اند و کدام کمتر؟ ما در طول عمر معیار عینی برای تعیین ضریب اوضاع امور نداریم یا در بهترین حالت این معیارها با گذراندن زندگی و پا به سن گذاشتن تغییر می‌کنند. بنابراین انگیزه‌هایی که پیشتر موجب شده اند که ما از پیامد‌گرایی فاصله بگیریم و بر روی تئوری‌های جایگزین تمرکز کنیم نباید در بررسی و جزئیات وارد شوند و «مفروضات دستگاه محاسباتی جدید» ما را به همان مفروضات چالش‌برانگیز قبلی تغییر دهند. 

 

 

متعالی بودن نوع‌دوستی

افراد خودخواه ممکن است له خیرهایی باشند که فقط به خودشان تعلق دارد و ما معتقدیم که افراد نوع‌دوست طوری له خیرات هستند که متعالی‌تر از شق نخست است. به عقیده‌ی آدامز چند راه وجود دارد که می‌توان به کمک آن‌ها انگیزه‌های نوع‌دوستانه را از انواع خودخواهانه متمایز کرد که در ادامه به تشریح مهم‌ترین آن‌ها می‌پردازیم. اگر له خیرات بودن متعالی است آیا له خیر‌های بیشتر بودن متعالی‌تر نیست؟ نوع‌دوستی را از این جهت می‌توان متمایزتر دانست که گستره‌ی خیرهایی که فرد له آن‌هاست را افزایش می‌دهد. حتی اگر افزایش گستره‌ی خیرهای مورد نظر را متعالی بودن ندانیم نمی‌توانیم متعالی بودن نوع دیگری از گستردگی را رد کنیم؛ ینی فارغ از این که له خیر‌های بیشتری هستیم، هم له خیرهایی هستیم که خودمحورانه هستند و هم له خیر‌هایی هستیم که  نوع‌دوستانه‌اند و این گستردگی از نوع دوم نیز باید در ارزیابی مورد توجه قرار گیرد. ما وظیفه داریم سعادت انسان‌ها را بهبود ببخشیم یا رفاه آن‌ها را؟ آدامز ادعا می‌کند که با نوع‌دوستی سعادت‌شان را تأمین می‌کنیم و با خودخواهی شاید فقط بتوانیم رفاه‌شان را تأمین کنیم. بنابراین اگر خوشبختی را به ناحق به رفاه تقلیل بدهیم چاره‌ای نیست جز این که خیرخواهی را نیز به خودخواهانه خیرخواه بودن محدود بدانیم. از این جهت است که نوع‌دوستی با سعادت پیوند می‌خورد و متعالی بودن آن جلوه‌ای دیگر می‌نمایاند. می‌توان حتی پا را فراتر از این هم گذاشت و ادعا کرد که انگیزه‌های نوع‌دوستانه نه تنها متعالی هستند بلکه بی‌توجهی به آن‌ها رذیلت‌مندانه است. این که ما الگوی انگیزشی و رفتاری خودخواهانه را بد می‌دانیم به این سبب است که خودخواهی در چشم ما به شکل عملی پرستش‌گونه جلوه می‌کند؛ چنین بت‌پرستی‌ای متعالی بودن اهمیت به خیرات را خدشه‌دار می‌کند. خودخواهی پرستش‌گونه با این که نمی‌تواند به طور مطلق انگیزه‌های نوع‌دوستانه را حذف کند اما آن‌ها را به حاشیه می‌راند و فرد در هر موقعیتی و همیشه می‌گوید: اول من!

 

 

اختلاط انگیزه‌ها

در تفحص تأثیرات و تأثرات انگیزه‌ها باید این نکته را مد نظر قرار داد که انگیزه‌ها همواره مختلط اند به این معنا که انگیزه‌ها در ارتباط با دیگر انگیزه‌ها یا حالات انگیزشی عمل می‌کنند و جدای از این این که شاید نتوانیم آن‌هایی را که برایمان قابل‌شناسایی اند دقیقا از هم متمایز کنیم، ممکن است برخی از آن‌ها به صورت پنهان، تأثیر خود را بگذارند. همچنین ما مستعد تأثیرپذیری از بسیاری از عواملِ موقعیتی هستیم که نوع انگیزه‌ها و ترکیب آن‌ها را دائما تغییر می‌دهد. 

 

 

 

 

پروژه‌های مشترک

در سراسر زندگی هر انسانی، درگیری با پروژه‌های مشترک وجود دارد، پروژه‌هایی که ما در آن‌ها با انسان‌های دیگر شریک هستیم و این شراکت طوری در تار و پود زندگی ما قرار دارد که بخش عظیمی از آن را تشکیل می‌دهد. این که افراد ظرفیت این را داشته باشند که در پروژه‌های مشترک سرمایه‌گذاری کنند در زندگی اجتماعی به شدت خواستنی است. ممکن است این طور پیشنهاد شود که چنین التزام، اهمیت دادن یا اختصاص دادن وقت و انرژی به پروژه‌های مشترک نوعی «وفاداری» تفسیر شود که غلط هم نیست اما وفاداری به پروژه‌های مشترک، وفاداری به گروهی از افراد است و با انواع فردی متفاوت است. اهمیت دادن به پروژه‌های مشترک فضیلت‌مندانه است و آدامز در صدد است که مبنای معقولی برای این ادعا فراهم آورد. بدیهی به نظر می‌رسد که التزام به هر پروژه‌ی مشترکی فضیلت‌مندانه نیست و احتمالا بسیاری از پروژه‌های شیطانی نیز با مشارکت گروهی از افراد انجام شده است. می‌توان فراتر هم رفت و اضافه کرد که حتی مشارکت در برخی پروژه‌های خوب هم می‌تواند در صورتی که سهم نامتناسبی از مشارکت و توجه ما را به خود اختصاص دهد از فضیلت به دور باشد. پروژه‌های مشترک مردم را به کار‌هایی تشویق یا وادار می‌کند که در حالت عادی ممکن است از آن‌ها سر نزند، چه در معنای منفی و چه در معنای مثبت. 

فعالیت‌هایی که انسان‌ها درگیر آن اند تا حد زیاد می‌توانند پروژه‌های مشترک به حساب بیایند، مثلا فعالیت سیاسی طبیعتا پروژه‌ی مشترک سازمان‌های اجتماعی و افراد آن هاست. علم و فلسفه نیز تا حدی می‌توانند در انزوا به مسیر خود ادامه دهند اما اگر بخواهند تماما یک پروژه‌ی شخصی بمانند پیشرفت چندانی نصیب‌شان نخواهد شد. حتی در فرایندی مثل یادگیری و اکتساب زبان هم ما درگیر یک پروژه‌ی مشترک هستیم چرا که از منظر انسان‌شناسانه در حال فراگیری یک فرهنگ هستیم که مثل آب دریا برای موجودات دریازی(انسان‌ها) است و اصلا وجود یک فرهنگ وابسته به پروژه‌های مشترک است. بنابراین خیر انسان در فعالیت‌هایی که هدف و ارزش‌شان مشارکت و نقش‌آفرینی انسان‌هاست قابل دستیابی است. ارزش چنین پروژه‌هایی دقیقا به این است که انسان‌ها به آن بها می‌دهند و به آن توجه می‌کنند. پروژه‌های مشترک مثل فرایند‌های زیستی هضم یا متابولیسم نیستند که به نحوی جبری و مکانیستی جریان داشته باشند؛ آن‌ها جریان دارند فقط به این دلیل که انسان‌هایی وجود دارند که به آن‌ها اهمیت می‌دهند و اگر تعداد زیادی از مشارکت‌کنندگان به اندازه‌ی کافی به آن اهمیت ندهند فعالیت‌های مربوط به آن برای تک تک افراد بی‌ارزش می‌شود. علاقه‌ی عملی ما به افراد فضیلت‌مند به این دلیل است که آن‌ها را کیس‌های احتمالی دوستی و اتحاد می‌پنداریم، کسانی که شایسته‌ آن اند که با آن‌ها پروژه‌/پروژه‌های مشترکی داشته باشیم. 

 

 

دوستی، پروژه مشترک و فضیلت.

دوستی در معنایی گسترده، پروژه‌ی مشترک دوستان است و از قضا یکی از مهم‌ترین انواع پروژه‌ی مشترک است. ارزش دوستی به این است که طرفین آن تا چه حد نسبت به این پروژه‌ی مشترک فقط به خاطر خودش اهمیت می‌دهند. همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، ایفای نقش در هر پروژه‌ی مشترکی را نمی‌توان فضیلت دانست اما آمادگی برای دنبال کردن پروژه‌های مشترک نیک فقط به خاطر خودشان(و نه به خاطر چیزهای دیگر) و مشارکت وفادارانه در این چنین پروژه‌هایی را می‌توان فضیلت دانست. این که چنین آمادگی‌ای به نوعی له خیرات بودن است مشخص است اما متعالی بودن آن نیاز به بحث بیشتر دارد. آدامز می‌گوید متعالی بودن این آمادگی و انگیزه‌ی پایدار با وجهی بودن(modality) آن مرتبط است. مثلا این که پایا هست یا نه، نسبت به ارزش‌های یک پروژه و نیز ارزش‌های متعارض حساسیت لازم را دارد یا نه. وجهی بودن این آمادگی برای اختصاص دادن وقت و انرژی بدین صورت متعالی است. 

 

 

پیوند مباحث فوق

صفات شخصیتی و حالات ذهنی‌ای که مرتبط با همکاری و امکان همکاری هستند اهمیت زیادی در بحث‌های مربوط به فضیلت‌ دارند. تئوری اخلاقی مدرن با توجه به زمینه‌های اجتماعی و رقابتی از تقسیم کردن انگیزه‌ها به دو دسته‌ی نوع‌دوستانه و خودخواهانه حمایت می‌کند و به شکاف میان آن دو دامن می‌زند. تمرکز بر همکاری در پروژه‌های مشترک این دوگانه‌ را منحل می‌کند و علاوه بر این که علاقه به خود و خیر‌های شخصی را فضیلت‌مندانه ارزیابی می‌کند آن را با له خیرات دیگران بودن نیز سازگار می‌کند.