اسپینوزا شیفتهی روش هندسی است و این شیفتگی در اثر سترگ و ارجمندش «اخلاق» به خوبی قابل مشاهده است. میتوان ادعا کرد که این کتاب تنها کتاب فلسفیای است که از این شیوه پیروی کرده است. هرچند این روش در کتاب «اصول» نیوتن نیز به کار گرفته شده اما از نظر پیچیدگی و گستردگی به پای اخلاق اسپینوزا نمیرسد. هر فصل از این کتاب با فهرستی شماره دار از «تعاریف» و «بدیهیات» یا «اصول متعارفه» آغاز میشود و سپس سلسلهای طولانی از قضایای شماره دار مطرح میشود(حداقل ۳۰ قضیه در هر فصل و مجموعا ۲۵۹ قضیه) که اینها یا از تعاریف و اصول استنتاج شدهاند و یا از قضایای قبلی. استثنائاتی هم هست مثلا بخش سوم با این که اصول موضوعه را داراست اما هیچ اصول متعارفهای ندارد و فصل پنجم نیز به کل عاری از هرگونه تعریف است. اسپینوزا کتابی دیگر با عنوان «اصول فلسفه دکارتی» یا «اصول اثبات شده دکارت در نظم هندسی» دارد که آن هم دلبستگی او به شیوهی هندسی را تایید میکند و این تنها کتابی است که در زمان حیات وی منتشر شده است. این کتاب سعی میکند تا شرحی به سبک هندسی از اصول فلسفه دکارتی فراهم کند. برخی تعجب کرده اند که اسپینوزا فراهم کردن شرحی ترکیبی از اصول دکارت را لازم دید چرا که خود دکارت در مکالمه با «بورمن» گفته بود که اصول او «نظم در شرح» را دنبال کرده و نه «نظم در کشف». بنابراین اگر چه اصول دکارت به مقالات کوتاه تقسیم میشود و هر مقاله شامل قضیهای شمارهدار است که تبیین یا دفاعی از آن در ادامهاش میآید اما هیچ کوششی برای فراهم کردن قیاسهای صوری از اصول متعارفه به چشم نمیخورد. در شرح اسپینوزا به عکس الگوی هندسی شرح دقیقا در همه جا جاری است.
اما چه چیزی الهامبخش اسپینوزا برای پیگیری این روش بود؟ ترجمه لاتین کتاب «اصول» یا «عناصر» از اقلیدس در قرن هفدهم به طور گسترده در دسترس بود و به طور کلی به منزلهی نمونهای برای استدلال دقیق و استوار ستوده شده بود. فصل اول کتاب اقلیدس شامل ۳۵ تعریف است و ۱۲ اصل متعارفه و سپس ۴۸ قضیه در ادامه آمده که اینها برگرفته از تعاریف و اصول اند. در ویرایشهای لاتین در پایان برهانها عبارت «و هوالمطلوب اثباته/و این بود آنچه باید اثبات میشد/quod erat demonstrandum» به شکل ظفرمندانهای به کار رفته و انسان جز این که شیفتهی موجز بودن و سادگی استدلال شود چارهی دیگری ندارد.
برخی شارحان و مفسران پیشنهاد کرده اند که دلبستگی اسپینوزا به روش هندسی صرفا به خاطر موردپسند بودن آن است اما محتمل است که فکر کنیم دلیل جذب او به رویکرد هندسی، قطعیت و بیچونوچرا بودن برهان هاست. تصادفی نیست که پس از برهانهای اسپینوزا همانند اقلیدس عبارت «و هوالمطلوب اثباته» میآید. برخی گفته اند که شاید اسپینوزا قصد نداشته که برهانهایش همانند برهانهای اقلیدس متقاعدکننده باشد مگر این که به تعاریف و اصول موضوعهاش بیش از اندازه خوشبین بوده باشد. اما در نظام اقلیدسی لازم است دو ویژگی را از هم تمییز دهیم: ۱-دقت استنتاجی برهانها ۲-بداهت ذاتی و ناگزیر اصول متعارفه.
رقابت در زمینهی اول معقول است اما در رقابت در زمینهی دوم را میتوان خاماندیشانه دانست. گرچه اسپینوزا اعتقاد داشت که اصول متعارفهی او دارای بداهت ذاتی هستند و ضرورتا صادقاند اما اصطلاح بداهت ذاتی در این مورد میتواند کمی گمراهکننده باشد.
در فلسفهی مدرسی معمول بود که میان دو نوع بداهت ذاتی «ابژکتیو» و «سوبژکتیو» تمایز قائل شوند. قضیهای به طور ابژکتیو یا فینفسه دارای بداهت ذاتی است که به طور مقاومتناپذیری در نخستین نگاه بر هر کسی روشن باشد. اما از دیدگاه انسانی، حقایقی هست که برای آغاز حرکت و قیاس مناسب اند و در چنین وضعیتی انعطافپذیری زیادی میتواند وجود داشته باشد و این موارد میتوانند به صورت سوبژکتیو بدیهی باشند. اسپینوزا در قضیه ۷ فصل اول اثبات میکند که «وجود داشتن به طبیعت جوهر متعلق است» اما در شرحی که بر این برهان مینویسند اشاره میکند که «من شک ندارم که تصور برهان مربوط به قضیهی ۷ برای همهی کسانی که دربارهی اشیاء با سردرگمی قضاوت میکنند دشوار است و اینها عادت نکرده اند که اشیاء را از طریق علل نخستین آنها بشناسند. اما اگر انسانها به طبیعت جوهر دست مییافتند، به هیچ وجه دربارهی قضیه ۷ شک نمیکردند...»
از این سخن نتیجه میشود که او آنقدر خوش خیال نیست که انتظار داشته باشد هر خوانندهای صدق همهی اصول معارفه را بپذیرد. او انتظار دارد که خواننده در عمل حکم را معلق بگذارد تا هنگامی که بیشتر خوانده باشد. او در شرحهای مربوط به قضیهی دوم از بخش دوم مینویسد: «در اینجا بیشک خوانندگان من توقف میکنند و به بسیاری از چیزهایی میاندیشند که آنها را متوقف میکند به همین دلیل من از آنها میخواهم آهسته با من همراه شوند. گام به گام. و تا زمانی که همه چیز را از اول تا آخر نخواندهاند هیچ قضاوتی دربارهی این مطالب نکنند».
قیاسگرایی اسپینوزا انگیزهی فلسفی عمیقی دارد؛ انگیزهای که با «بداهت ذاتی» و «یقین برهانی» مرتبط است. در اینجا ارتباطهایی با آرمان دکارت از ساینتیای راستین و یقینی(vera et certa scientia) نیز هست؛ همان مدل نظام راستین و یقینی شناخت که از علل نخستین استنتاج شده اند. با این وجود، خود دکارت از ارائهی هندسی مابعدالطبیعهاش اکراه داشت اما اسپینوزا این روش را برای برپایی نظام فلسفی تکیهپذیر دید. در پایان، مقدمهای که دوست اسپینوزا، لودویک مایر بر شرح هندسی اسپینوزا از نظام دکارتی نوشت،. اهداف و مقاصد این انتخاب اسپینوزا را به خوبی روشن میکند:
«بهترین و مطمئنترین روش جستجوی حقیقت در علوم، روش ریاضیدانان است که نتایج خودشان را از تعاریف و اصول موضوعه و اصول متعارفه اثبات میکنند. زیرا شناخت یقینی و استوار از هر چیز ناشناخته را تنها از چیزهایی میتوان به دست آورد که پیشتر به یقین شناخته شده باشند و این چیزها را باید در همان آغاز به منزلهی بنیادی استوار قرار داد که تمامی عمارت شناخت انسانی بر آن بنا میشود.»