آتش زیر خاکستر

"همان نقطه روشنی که در انتظار فرصت مناسب برای شعله کشیدن است"

۳ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

پدیدارشناسی تکنیک‌ها(مقاله دان آیده-بخش اول)

به نام خدا

 

وظیفه‌ی پدیدارشناسی رابطه‌ی انسان-تکنولوژی این است که ویژگی‌های ساختاری متنوع این رابطه‌ی مبهم را روشن کند. در انجام این وظیفه، نخست از ویژگی‌های در دسترس تجربه‌ای آغاز می‌کنیم که ما با جسم خود با آن‌ها در تماسیم. در آغاز به راه‌های مختلفی که ما به عنوان یک جسم به وسیله‌ی تکنولوژی با محیط ارتباط برقرار می‌کنیم می‌پردازیم.

سعی بر این است که ترجمه نشود و محتواهای اصلی هر بخش در خلاصه‌ترین حالت به نگارش درآید.

 

بخش A

تکنیک‌های مجسم(تن یافته)

واضح است که لوازم اپتیکی بینایی را دگرگون می‌کنند. نسبت به این دگرگونی ثوابت و متغیر‌هایی داریم که هنوز در تشخیص‌ آن‌ها دچار مشکلیم. یافتن این ثوابت و متغیر‌ها بر عهده‌ی قسمی از پدیدارشناسی است که به آن تن‌یابی می‌گوییم. 

اصطلاح «تکنیکی» برای اشاره به ویژگی‌های فیزیکی تکنولوژی به کار می‌رود. یکی از شروط مادی لازم برای تن‌یابی این است که در حد تجربه‌های عادی انسانی شفافیت داشته باشد. تن‌یابی رابطه‌ای است که در آن تکنولوژی به حداکثر شفافیت می‌رسد. 

تکنولوژی در فرایند عمل من حواس مرا به خود پرت نمی‌کند و به تکنیک مربوطه تن‌بخشی می‌کند. تکنیک عبارت است از همزیستی افزار و کاربر در متن یک عمل بشری. علاوه بر عینک، سمعک و عصای نابینایان هم چنین وضعیتی دارند. 

زنجیره‌ی سوژه-افزار-ابژه به واسطه‌ی تکنولوژی قوام می‌یابد و دایره‌ی ادراک تنگ‌تر می‌شود. مثال‌هایی که پیشتر زده شد نشان‌دهنده‌ی تکنولوژی‌های ساده‌تر بودند در حالی که در تکنولوژی‌های پیچیده‌تر مثل خودرو‌ها نیز چنین مواردی را داریم. 

مطبوعیت استفاده از یک تکنولوژی به خاطر روابط‌ تن‌یابی است. 

شفافیتی که تکنولوژی فراهم می‌آورد جزئی و ظاهری است و این بهای بزرگنمایی‌ای است که برایمان انجام می‌دهد. 

هیچ تکنولوژی کارآمدی، خنثی و بی اثر نیست و موقعیت ما را عوض می‌کند، هرچند اندک و نامحسوس. این یک میل است که به آن «میل ایجاد تغییر در موقعیت» می‌گوییم. 

استفاده از این ابزار‌ها در حکم گسترش تدریجی ادراک حسی آدمی و راهیابی به قلمرو‌های تازه است. 

میل به شفافیت ناب همان آرزوی گریختن از تکنولوژی‌های مادی است. میل به رهانیدن تنی که قابلیت‌هایش به خاطر درگیری با تکنولوژی گسترش یافته است. این میل و خواهش اسیر تناقض می‌ماند. کاربر هم تکنولوژی را می‌خواهد و هم نمی‌خواهد. (در واقع یک حس مبهم و دوگانه در انسان‌ هست که شاید بشود آن را شهوت دستیابی به قدرت و دانش دانست و از طرفی محدودیت‌هایی که بر آزادی ما اعمال می‌کند باعث می‌شود گاهی آن را نخواهیم.)

کاربر قدرت را می‌خواهد ولی محدودیت را نمی‌خواهد. این احساس دوگانه به خاطر ابهام ذاتی تکنولوژی است.(کدام ابهام ذاتی؟)

روابط تن‌یابی، یک بزرگنمایی-فروکاست را در بطن خود دارد. اما اگر قرار بود عینا همان حسی که در ادراک معمولی داشتیم تکرار شود، این تکنولوژی برای ما جذابیتی نمی‌داشت. تکنولوژی برخی‌ چیز‌ها را عیان می‌کند که مارا به وجد می‌آورد و باعث می‌شود برخی چیز‌ها را پنهان کند که ما آن‌ها را فراموش می‌کنیم. 

رازی در مورد سیر پیشرفت و تحول تکنولوژی: در خلال اختراعات، مقاصد پنهانی هم به وقوع می‌پیوندند. 

اگر انسان از بدو تولد از نحوه‌ی ادراک طبیعی‌اش بی‌بهره بود چه می‌شد؟ در حالتی که ادراک با واسطه و بی‌واسطه را داریم توانایی مقایسه داریم اما وقتی ادراک بی‌واسطه حذف شود عملا توانایی مقایسه را نیز از دست می‌دهیم و در جهانی که به واسطه‌ی تکنولوژی برایمان تصویر شده غرق می‌شدیم. 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهـــــرداد

آیا باور صادق موجه، دانش است؟(مقاله ادموند گتیه)-بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مثال نخست:

فرض کنید که اسمیت و جونز برای شغل معینی درخواست داده‌اند؛ و نیز فرض کنید که اسمیت شواهد قوی‌ای برای عبارت عطفی زیر دارد:

(d)«جونز کسی است که شغل را به او می‌دهند و جونز ۱۰ سکه در جیبش دارد»

 

شواهد اسمیت برای (d) ممکن است این باشد که رییس شرکت به او اطمینان داده که جونز در پایان برگزیده می‌شود و نیز اسمیت دقایقی پیش تعداد سکه‌های موجود در جیب جونز را شمارش کرده است. در این حال گزاره‌ی (d) مستلزم عبارتی است که در ادامه می‌آید:

 

(e)کسی که شغل را به او می‌دهند ۱۰ سکه در جیب دارد. 

 

بیایید فرض کنیم که اسمیت، استنتاج e از d را درک می‌کند و e را به خاطر استنتاج از d پذیرفته است، چرا که شواهد قوی‌ای برای آن دارد. در چنین شرایطی واضح است که اسمیت در باور به صدق e موجه است. اما فرض کنید که اسمیت شغل را خواهد گرفت و نیز ۱۰ سکه در جیبش دارد، در حالی که هیچ‌کدام از دو مورد پیش‌گفته را نمی‌داند. در این حالت گزاره‌ی e صادق است و گزاره‌ی d که ما e را از آن استنتاج کردیم کاذب است.

در مثالی که ذکر کردیم، عبارت‌هایی که در ادامه می‌آیند درست اند:

(i) گزاره‌ی e صادق است

(ii) اسمیت باور دارد که گزاره‌ی e صادق است.

(iii) اسمیت در باور به صدق e موجه است. 

همچنین واضح است که اسمیت نمی‌داند که e صادق است. اگر دانستن e به شرف این باشد که اسمیت می‌داند چند سکه در جیبش است، باید در نظر داشت که او نمی‌داند و نیز اگر بنابر دانشش از تعداد سکه‌های موجود در جیب جونز باشد، باز هم باید گفت باور اشتباهی دارد درباره‌ی این که چه کسی شغل را خواهد گرفت. 

 

 

مثال دوم:

فرض کنیم اسمیت شواهد قوی‌ای برای باور به گزاره‌ی زیر دارد:

(f) جونز یک فورد دارد

ممکن است شواهد اسمیت این باشد که، تاجایی که حافظه‌ی اسمیت یاری می‌کند جونز همواره یک خودرو داشته و آن خودرو فورد بوده است و این که جونز در حالی که سوار یک فورد بوده به اسمیت پیشنهاد داده که پشت فرمان بنشیند و دوری بزند. بیایید تصور کنیم که اسمیت دوست دیگری به نام براون دارد که از مکان استقرارش بی اطلاع است. اسمیت، اسم سه مکان را به صورت تصادفی انتخاب می‌کند و گزاره‌های زیر را می‌سازد:

(g) یا جونز فورد دارد یا براون در بوستون است.

(h) یا جونز فورد دارد یا براون در بارسلونا است.

(i) یا جونز فورد دارد یا براون در برست لیتووسک است.

 

هر کدام از این عبارات، نتیجه‌ی منطقی گزاره‌ی (f) هستند. این طور تصور کنید که اسمیت نتیجه‌گیری این سه عبارت از f را می‌فهمد و آن‌ها را بر مبنای f پذیرفته است. اسمیت به درستی این سه عبارت را از عبارت f که شواهد قوی‌ای برای آن داشته است استنتاج کرده است. بنابراین اسمیت در باور به این سه گزاره موجه است هرچند که نمی‌داند براون کجاست. 

شرایط دیگری را می‌توانیم تصور کنیم. نخست این که، جونز یک خودروی فورد ندارد و در حال حاضر یک خودروی کرایه‌ای را می‌راند و دوم، براون به صورت تصادفی در بارسلونا است و اسمیت به کل از آن بی‌اطلاع است. اگر این دو شرط برقرار باشند در آن صورت اسمیت نمی‌داند که گزاره‌ی h صادق است. 

با این حال:

(i) گزاره‌ی h صادق است

(ii) اسمیت باور دارد که گزاره‌ی h صادق است

(iii) اسمیت در باور به صدق گزاره‌ی h موجه است

 

دو مثال ذکر شده نشان دادند که تعریف (a) شرط کافی دانستن P توسط S را بیان نمی کند. به طور مشابه و با اعمال تغییرات مناسب، تعاریف b و c نیز چنین شرط کافی‌ای را در خود ندارند. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهـــــرداد

آیا باور صادق موجه، دانش است؟(مقاله ادموند گتیه)-بخش اول

بسم الله الرحمن الرحیم

 

کوشش‌های زیادی در سال‌های اخیر برای بیان شروط لازم و کافی «دانش» یک فرد به یک «گزاره» صورت گرفته است. این کوشش‌ها در یکی از سه فرم زیر قابل بیان است:

 

a) فرد S گزاره‌ی P را می‌داند اگر و تنها اگر: الف) گزاره‌ی P صادق است ب)فرد S به گزاره‌ی P باور دارد  ج) فرد S در باور به P موجه است

 

b) فرد S گزاره‌ی P را می‌داند اگر و تنها اگر: الف) فرد S گزاره‌ی P را بپذیرد ب) فرد S شواهد مکفی برای P دارد  ج) P صادق است

 

c)فرد S گزاره‌ی P را می‌داند اگر و تنها اگر: الف) گزاره‌ی P صادق باشد ب)فرد S اطمینان دارد که P صادق است ج) فرد S حق دارد که مطمئن باشد P صادق است.

 

گتیه بر علیه نسخه‌ی (a) استدلال می‌کند و «کافی» بودن شرایط را زیر سوال می‌برد. همچنین، استدلال مشابهی نشان می‌دهد که نسخه‌های (b) و (c) هم رد می‌شوند اگر، «داشتن شواهد مکفی» و «حق داشتن برای اطمینان به صدق» معادل «موجه بودن در باور به» در نظر گرفته شوند و بتوانند به جای آن بنشینند. 

گتیه با بیان دو نکته، سخن را آغاز می‌کند. نخست این که، وقتی از موجه بودن صحبت می‌کنیم، موجه بودن فرد S در باور به گزاره‌ی P شرط لازم برای این است که فرد S گزاره‌ی P را بداند. ممکن است که فردی در باور به یک گزاره موجه باشد اما آن گزاره غلط باشد. در ثانی، به ازای هر گزاره‌ی P، که فرد S در باور به آن موجه است ممکن است P مستلزم Q باشد(یعنی Q نتیجه‌ی منطقی P باشد). و در عین حال چون Q از P استنباط شده است مورد انتظار است که فرد S در باور به Q نیز موجه باشد. 

با مطمح نظر داشتن دو نکته‌ی ذکر شده، به دو مثال می‌پردازیم که در آن‌ها شرایط بیان شده در (a) برای برخی گزاره‌ها جاری است درحالی که همزمان نادرست است که فرد مورد نظر به گزاره دانش دارد.

 

پایان بخش اول

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهـــــرداد