پیش میاد که آدم حالش «خراب» میشه، این خراب که گفتم یه طورایی یه حال بد و در عین حال گنگه ولی در ادامه سعی می‌کنم توصیفش کنم:

انگار یه ترکیبی از خستگی روحی، به آخر خط رسیدن، ناامیدی و تنفره. در عین حال ظاهرم رو اگه از بیرون کسی ببینه متوجه این حال نمیشه، چون خیلی مستحکم و قوی و بدون تغییر محسوس باقی می‌مونم. این حال خراب یه جورایی محصول اراده‌ی خود منه، نه این که اراده کنم حالم خراب شه، بلکه میل به انجام خیلی کار ها و میل به خوب بودن و میل به حرکت به سوی پروردگار وقتی تبدیل به اراده نمیشه برای ایجاد تحرکات بیرونی این حال خراب پدید میاد.

توی اون حالت آدم دنبال مقصر می‌گرده، می‌خواد یه طورایی اون وضعیت رو بندازه گردن شرایط، اطرافیان و رویداد‌هایی که تحت اختیار و در کنترل فرد نبودن. نمیشه نقش اون عوامل خارجی رو ندیده گرفت ولی، باید فراموششون کرد، باید از هر جایی که هستیم کنترل شرایط رو دست بگیریم و با قدرت و صلابت به پیش بریم.

این حال، به نحوی نشون دهنده‌ی حرکت انسان به سمت مرگ و نیستی زوال عه. از اونجایی که جوونیم و خیلی چیز‌ها برامون معنی داره نمی‌تونیم این حال رو تحمل کنیم و یه طوری خودمون رو به وضعیت عادی بر‌می‌گردونیم.

 

نمی‌دونم می‌تونیم نمودار حال بر حسب زمان رو رسم کنیم یا نه ولی خب این نمودار خیالی رو همیشه به صورت سینوسی فرض کردم. که در ابتدایی ترین وضعیت با ضابطه‌ی زیر رسم میشه:

h=sin(t)

 

 

 

یکی مث من، دوره تغییراتش طولانیه، ینی ممکنه بین بهترین حالش و بد ترین حالش زمان زیادی بیفته، ینی ممکنه یکی دو هفته بالای نمودار باشه و بعدش یکی دو هفته پایین نمودار:

 

 

بعضیا هم ظرفشون زود پر میشه، ینی فارغ از این که حداکثر بالا و پایین رفتنشون تا کجاست، زود بالا و پایین میرن، ممکنه در طول یک روز ۲-۳ بار بالا پایین برن:

 

 

 

داشتم به این فکر می‌کردم که چرا ما باید اصلا بیایم زیر خط؟ نمیشه همون بالا بمونیم؟ چرا میشه، فقط باید قدر مطلق‌های زندگی‌مون رو کشف کنیم:

 

 

خب حالا که بد ترین حالمون مماس با صفره، ینی اگه یذره دیگه بلغزیم وارد بخش منفی میشیم، چرا بدترین وضعیتمون رو از صفر نیاریم بالاتر؟

 

 

راستش شاید بشه نمودار حال-زمان رو به شکل دیگه‌ای هم رسم کرد. خیلی رک بگم من خودمم سینوسی نیستم :) ولی خب لازم بود که یه طوری مفهوم رو برسونم.

حالت ایده آل چیه؟ خیلی خوب میشه اگه این روندمون، روزانه با یه شیب تندی شروع بشه و بیاد برسه به ماکزیمم مقدار خودش و اونجا تبدیل بشه به یه نمودار خطی با شیب ثابت و در آخر روز هم با یک شیب نسبتا ثابتی بیاد و برسه به مقدار اولیه اش. در واقع اینی که توصیف کردم باید جای هر کدوم از این تپه‌های نمودار اخیر قرار بگیره :) به شکل زیر توجه کنید:

 

 

البته اگر بخوایم یکم اسلامی تر به قضیه نگاه کنیم هر روزمون باید ۲ تا از اینا داشته باشه. چون حداقل ۳ وعده نماز داریم، بنابراین ۲ فاصله داریم و در نهایت باید ۲ تیکه داشته باشیم. 

 

 

 

خب این نمودار آخری اون چیزی که توی ذهنم بود رو کامل نشون میده. ینی اون بخش f و بخش p نماز صبح و نماز‌های ظهر و عصر رو نشون میدن.

البته یه اشتباه ریز داره که q طولانی تر از g شده و دقیقا برعکسه ولی خب شما ببخشید :)

 

 

باید چیکار کنیم که حال هر روزمون رو با این تابع‌ آخر بتونیم توصیف کنیم؟!