بسم الله الرحمن الرحیم

در این نوشتار قصد داریم برداشت‌های کلی و صورت‌بندی استدلال در بند‌های ۴.۳۹۵ و ۴.۳۹۶ از کتاب بنیاد مابعدالطبیعه کانت را ارائه کنیم و سپس آن را مورد بررسی و تدقیق قرار دهیم. 

شواهدی از متن که در توضیحات بدان‌ها اشاره شده است:

۱-تنها چیزی که که بدون قید و شرط خوب است، اراده یا نیت خوب است.

۲-استعدادها و خصلت‌هایی که ظاهرا خوب به نظر می‌رسند با این که ذاتا خوب اند اما اگر اراده‌ی خوبی در پس‌ آن‌ها نباشد زیان‌بار می‌شوند.

۳-مواهب بخت و سعادت(خرسندی تام از حال خود) نیز به مانند دو مورد ذکر شده می‌توانند زیان‌بار باشند. (بدون اراده‌ی خوب موجب غرور و خودپسندی می‌شوند)

۴-برای مورد ۳ مثالی می‌آورد: مشاهده‌ی کسی که بی‌بهره از اراده‌ی خوب است اما از سعادت و مواهب بخت بهره‌مند است خوشایند نیست. 

۵-موارد ذکر شده دارای ارزش مشروط اند و نمی‌توان آن‌ها را مطلقا خوب دانست. 

۶-خواست خوب به دلیل نتیجه، آثار یا غایتش خوب دانسته نمی‌شود بلکه در ذات و نفس خوب است. (ممکن است به علت تنگ‌چشمی طبیعت و ناهمراهی بخت، این اراده‌ی خوب به سرانجام نرسد)

۷-خواست خوب اگر به نتیجه‌ی مورد انتظار نرسد باز هم ارزشمند است اما ارزش و فضیلتش نهفته می‌ماند.

۸-نتیجه‌ی خوب دستاویزی است برای توصیه یا نشان دادن و برای ارزش‌گذاری سودمند نیست. (به رغم موافقت عقل سلیم آن را احتیاطا نقد می‌کند)

۹-ساختمان طبیعی هر مخلوقی متناسب با غایاتش است(نوعی مقایسه با ابزار، هر ابزاری ساختارش برای انجام کاری متناسب است)

۱۰-اگر طبیعت عقل را برای دستیابی به سعادت و بهروزی پدید آورده باشد آنگاه کار عبثی کرده است چرا که در عمل غریزه این وظیفه را عهده دار خواهد شد و عقل بلااستفاده(استفاده‌ی عملی) می‌ماند. 

۱۱-غریزه ابزار مناسب‌تری برای دستیابی به سعادت و بهروزی است. طبیعت به نحو عام در تقسیم مواهبش وسیله را با غایت متناسب ساخته است. 

۱۲-اگر عقل بخواهد در مورد بهروزی کاری انجام دهد این است که بهروز بودن را بفهمد و برای واجد بودنش و اعطای آن از مبدأ اش شاکر باشد. (اگر عقل را در این کار دخالت دهد در کار طبیعت دست برده است)

۱۳-در واقع امر می‌بینیم که هر چقدر عقلی پخته‌تر باشد و برای دستیابی به سعادت بیشتر تلاش کند ناکام تر خواهد بود. و اگر این افراد صداقت داشته باشند این رویداد را تصدیق می‌کنند و به حال کسانی که غریزه بر زندگی‌شان حاکم است رشک می‌برند. 

۱۴-طبیعت گزینشِ غایات و وسایل را تماما به غریزه سپرده است.

۱۵-پرورش عقل لازمه‌ی رسیدن به مقصود اولی و نامشروط است و نباید برای دستیابی به مقصودی ثانوی و مشروط مورد استفاده قرار گیرد(چون حتی مانع آن است).

۱۶-شاهدی که برای این موضوع ذکر می‌شود حس خرسندی یا ناکامی‌ای است که از وصول عقل یا غریزه به غایاتشان حاصل می‌شود. 

 

 

صورت‌بندی نهایی استدلال:

الف-طبیعت به نحو عام وسیله را با غایات متناسب ساخته است.

ب-عقل وسیله‌ی مناسب برای دستیابی به مقصود اولی و نامشروط است.

ج-سعادت و بهروزی، مطلوب ثانوی و مشروط است.

نتیجه: عقل برای رسیدن به مطلوب ثانوی و مشروط ابزار مناسبی نیست.

 

توضیح:

به طور کلی می‌توان گفت که این استدلال به نحوی بنابر آنالوژی(تمثیل‌) است. پدیدآورنده‌ی یک ابزار ساختار آن را برای انجام کارکرد مخصوص مورد انتظارش طراحی می‌کند و در اینجا طبیعت، عقل را برای دستیابی به مقاصد اولی و نامشروط آراسته است در حالی که سعادت و بهروزی مشروط و ثانوی است. در چنین موقعیتی می‌توان ادعا کرد که این فرض را تنها می‌توان به عنوان ایده‌ای تنظیمی به کار گرفت و نه ایده‌ای تقویمی. ایده‌ی تقویمی ایده‌ای است که می‌توانیم آن را حقیقتا تصدیق کنیم و آن را مقدمه‌ی استدلال‌های خود قرار دهیم در حالی که ایده‌ی تقویمی فقط برای اشاره به مکانیسم‌های طبیعت به کار می‌روند(5:376 , 5:381 , 5:382 , 5:383 , 5:387 , 5:388 Critique of the Power of Judgment). با این که استدلال اصلی از جنس تمثیل است اما نگارنده برای اقناع خواننده اقدام به ارائه‌ی شواهدی نیز کرده است که باز هم نمی‌توان آن‌ها را استدلال‌هایی معتبر(مثلا از جنس استنتاج یا استقراء) ارزیابی کرد و از جنس ایجاد آمادگی روانی در مخاطب برای پذیرش ادعای مطرح شده است. برای مثال، تنها زمانی می‌توان ادعا کرد که فردی به سعادت دست یافته است که نمود‌های بیرونی آن را مشاهده کنیم در حالی که اگر قرار بر این بود که عقل این سعادت را تأمین کند، الزامی به حصول نتیجه‌ی نهایی نبود و فعالیت عقل ذاتا و اولی ارزشمند است حتی اگر از دیدگان پنهان بماند؛ در ادامه آمده است که کسانی که عقل را برای دستیابی به سعادت استخدام می‌کنند پس از گذشت زمان و عدم وصول به بهروزی از کرده‌ی خود پشیمان گشته و پس از اقرار به ناکارآمدی عقل به منظور دستیابی به سعادت، به استفاده‌کنندگان از غریزه غبطه می‌خورند. هیچ کدام از موارد ذکر شده شاهد مستحکم فلسفی برای پذیرش ادعای مطرح شده نیستند. 

کانت در عبارات مورد بحث، نقش ضمنی عقل برای فهمیدن جایگاه مواهب و نعمت‌ها را تایید می‌کند اما در جایی دیگر و به نحوی دیگر، عقل را در تحصل سعادت دخیل می‌شمارد:

سعادت تا بدانجا که ارمغان طبیعت یا اقبال است هیچ منزلت خودبسنده‌ای ندارد. نشئت گرفتن سعادت از آزادی است که مقوم خودبسندگی و هماهنگی سعادت است.(notes and fragments(cambridge 2005): p465). مفهوم آزادی در اندیشه‌ی کانت نقش محوری دارد که البته تاکنون در کلاس به آن نپرداخته ایم اما به نظر می‌رسد که برای تحلیل جامعی از نسبت عقل و سعادت، دخیل کردن وجوه دیگر اندیشه‌ی کانت ضروری است. هرچند که عظیم‌ترین منبع لذت در نظر وی بهره‌مندی از آزادی است اما در صورتی که عقل بر آن حکمرانی نکند نمی‌تواند واجد ارزش باشد. در هر حال، آزادی آن حلقه‌ی مفقوده‌ای است که می‌تواند عقل که فی‌نفسه برای دستیابی به سعادت نیست را با سعادت پیوند بزند.