بسم الله الرحمن الرحیم
اندیشیدن با نوشتن و سخن گفتن رابطهی تنگاتنگی دارد. فکر و اندیشه تا وقتی در ظرف ذهن قرار دارد، از جنس آگاهی است؛ ماهیتش فردگرایانه است؛ هدفش این نیست که بر دنیای بیرون تأثیر بگذارد؛ مهمترین رسالتش، ایجاد تحول در درون انسان است. وقتی که از مرزهای ذهن بیرون زد و ابعاد آفاقیگرایانه پیدا کرد، میتوان به آن اعتنا کرد و ارزیابیاش کرد؛ آن زمان است که دیگر «آگاهی» نیست و «آگاهیبخش» است.
اندیشیدنی که در هیچ کدام از قالبهای «نوشتن» و «سخنگفتن» متبلور نشود، در بهترین حالت «خیال» است؛ خیالی گذرا و فراموش شدنی و آنچه که فراموش شود تأثیرگذار نخواهد بود. دغدغههای ذهن آدمی، گاهی آنقدر زیادند که نمیتوان بر روی موارد نزدیک به هم تمرکز کرد و ریسمانی که از عمق تاریکی ذهن آویختهشدهاند را متمسک شد؛ اما هنر اندیشمند این است که از این کثرت متکثرنما به وحدتی هرچند اعتباری برسد و از تصادم این «خلاءها» به «ملاءها» برسد؛ از این جهت میتوان اندیشمند را نوعی عارف دانست، با این تفاوت که مصالح تعقل اندیشمند علم حصولی است و مصالح تعقل عارف، علم حضوری و بیشک آیندهی روحمند و شیرین مسلمانان از آن دانشمندان عارف و یا عارفان دانشمند خواهد بود.
چه چیز باعث میشود تا پرسش از هستی و چرا و چیستی مهم باشد؟ چه چیز باعث میشود که کسی، پرسشهای خود را در سهگانه فوق نبیند و ادعای اندیشمندی کند؟ فرق است میان اشتغال به «علم» یا «science» و استغال به «فکر» یا «فلسفیدن». نخستین مورد، توهم دانایی ایجاد میکند و سودای فتح جهان را در ذهن شاغلانش میپروراند و دومی تواضعی خاشعانه در برابر بینهایتها میآفریند و در صورت اشتغال توأمان به علم و فلسفه، دانشی عامالمنفعه را ترویج میکند. البته احمقانه است که بینهایتها را منتهی الیه کهکشانهای ناشناخته بدانیم، چرا که این خود یعنی در نظر گرفتن حد و نهایت.
ادعاهایی که در سطور فوق ذکر شدند را احتمالا نمیتوان با تعداد محدودی کلمه ثابت کرد. شاید صغری و کبری چیدن هم مفید فایده نباشد و بر ابهامها و اطنابها بیفزاید اما تلاشی است که آرامبخش ذهن است و افسانه نیست که مارا افسون کند و چون افیونی قدرتمند، ما را از دستیازیدن به ماوراها باز بدارد.
سخنان فوق، همگی درآمدی اند بر جهل خودخواستهی تحمیل شده بر بشریت. جهلی که به سادگی قابل زدودن نیست زیرا که مرکب است و مساعی جمعی میطلبد برای مرتفع ساختنش. راهی طولانی و پر پیچ و خم دارد چرا که ممکن است سخیف و بیبته و سطحی خطاب شوید. ممکن است از چارچوبهایتان بیرون بزنید و پلهای ذهنی پشت سرتان را به دست خودتان ویران کنید و چه ویرانی مقدسی که با آبادی ارادی دنبال شود. «ابزار» تو برای زدودن این جهل «اندیشه» است. در مطالب بعدی، مصادیقی از خلاء اندیشه و نیاز به آن را شرح خواهیم داد.